طاها مدیا

آيا روايت اول و دوم باب «أنه لم يجمع القرآن کله الا الأئمة»  و روايت ۴ «باب في شأن انا انزلناه» از کتاب اصول کافي ، بر تحريف قرآن فعلي دلالت ندارد؟

در اين سوال چنين تصور شده است که قرآن را بطورکامل فقط امام علي (عليه السلام) توانسته جمع آوري کند و اين مطلب از برخي روايات و از جمله رواياتي که در سوال آمده استفاده مي شود و ازسوي ديگر چون قرآن موجود در دست مردم همان قرآني نيست که امام علي جمع آوري کرده بود زيرا آن را ديگران نپذيرفتند و گفتند ما را به آن نيازي نيست؛ پس معلوم مي شود که قرآن موجود همانند ديگر کتب آسماني مورد تحريف و تغيير و دست برد بشر قرار گرفته است.
براي رسيدن به پاسخ اين شبهه مطالبي لازم است ذکر شود:
۱. شبهه تحريف قرآن از دير باز مطرح بوده و هست و پيوسته مورد انکار محققان از علماء بزرگ اسلام قرار گرفته و آنان در جاي خودش از اين شبهه پاسخ هاي قاطع و قانع کننده اي داده اند که اين مطلب در جاي خود بايد تحقيق و مطالعه شود.
۲. علل و اسباب بسياري موجب پيدايش شبهه تحريف قرآن شده است که در جاي خود بايد مطالعه شود و در اين ميان يکي از عوامل به وجود آمدن اين شبهه رواياتي بوده است که درکتب روايي و غيرروايي شيعه و سني موجود مي باشد و در بدو امر از اين روايات شبهه تحريف قرآن استشمام مي شود و درکتاب هاي کلامي، اصولي و تفسيري و غيره از صحت و سقم و اعتبار و دلالت و عدم دلالت اين روايات بحث شده و مي شود و علما و محققان همواره درصدد چاره جويي اين گونه روايات بوده اند.
اين روايات غالبا فاقد سند و اعتبار و مجعول و ساخته و پرداخته دشمنان دين اسلام است و يا دلالت شان بر وقوع تحريف در قرآن ناتمام است و قابل حمل و تأويل به وجوه ديگراست و ربطي به مسأله تحريف قرآن ندارد و ازجمله اين روايات همين رواياتي است که در سوال به آن اشاره شده و محقق نوري نيز در کتاب خود «فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب» اين روايات را از اصول کافي تأليف مرحوم کليني انتخاب کرده است و آن را دليل بر تحريف قرآن دانسته و شايد هم خواسته مرحوم کليني را از قائلين به تحريف قرآن معرفي کند،[۱] ولي روشن خواهد شد که اين روايات هيچ ربطي به مدعاي قائلين به تحريف ندارد.
مرحوم کليني در کتاب خود اصول کافي بابي را که اين روايات را در آن آورده است اين گونه عنوان کرده است: «باب أنه لم يجمع القرآن کله الاالأئمة عليهم السلام و أنهم يعلمون علمه کله» اولين روايت دراين باب که در سوال بدان اشاره شده، از امام باقر (عليه السلام) نقل شده که حضرت مي فرمايد: ماادّعي احدمن الناس أنه جمع القران کلّه کما انزل الاکذّاب و ماجمعه و حفظه کمانزّله الله تعالي الاعلي ابن ابيطالب و الائمة من بعده صلوات الله عليهم، هيچ کس از مردم را ياراي اين سخن نيست که ادعا کند تمام قرآن را همانگونه که نازل شده جمع کرده الا اين که دروغگوست و جز علي ابن ابيطالب و اولاد معصومين ـ عليهم السلام ـ آن حضرت قرآن را همان گونه که نازل شده جمع و حفظ نکرده است».[۲]
آن چه در نظر بدوي ممکن است موجب شبهه تحريف شود، واژه «کما انزل» مي باشد ولکن اين روايت هيچ دلالتي بر تحريف قرآن ندارد زيرا مقصود از عبارت «کما انزل، همان گونه که نازل شده» معنا و تفسير صحيح قرآن هست نه عبارات و الفاظ قرآن يعني قرآن را به همان معنا و تفسيري که خدا خواسته که خواسته او عين واقع و حقيقت است، احدي جز علي (عليه السلام) جمع نکرده و شاهد و دليل اين مدعا دو نکته است:
اول اين که: قرآني که علي (عليه السلام) جمع آوري کرده بود علاوه بر رعايت ترتيب دقيق آيات و سوره ها بر اساس نزول آنها؛ داراي ويژگي هايي بود که در ذيل بيان مي شود. و اين ويژگي ها را آن حضرت در حاشيه قرآني که جمع آوري کرده بودند ضبط کرده اند:
۱. اشتمال بر تأويل يعني برداشت هاي کلي و جامع از موارد خاص آيات.
۲. اشتمال بر تنزيل يعني بيان موارد نزول و مناسبت هايي که سبب نزول آيات و يا سوره ها شده بود.
۳. به تفسير برخي از آيات اشاره کرده و… و اين در حالي بود که مصحف ديگران اين ويژگي ها را نداشت بنابراين همان طوري که از تاريخ و روايات بر مي آيد مصحف اميرمؤمنان، مشتمل بر بيان ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، تأويلو تفسير قرآن بوده است آن هم تفسير و تأويل و اموري ديگري که عين حقيقت بوده چون آن حضرت به تعليم شخص رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به گونه غيرعادي به معارف قرآن علم داشته است که خود در اين رابطه مي فرمايد: «هيچ آيه اي بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل نشد مگر اين که برمن خواند و املا فرمود و من آن را با خط خود نوشتم و نيز تفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را به من آموخت…».[۳] 
بديهي است بيان محکم و متشابه قرآن و تفسير آن که به وسيله شخص خاتم املا بشود عين «ما انزل الله» مي باشد چون هر آن چه بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل مي شود هر چند مصداق «ما انزل الله» هست ولي الزاما قرآن نمي باشد: اطلاع و آگاهي پيامبر از معارف و محتوا و تأويل و تفسير قرآن همه و همه «ما انزل الله» بوده ولي قرآن نيست. و حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) همين مطالب را در مصحف خود درج کرده بود و روي همين جهت صحيح است که گفته شود: مصحفي را که امام علي (عليه السلام) جمع کرده بود، ديگران حتي حق ادعاي چنين جمع آوري را نمي توانند بکنند زيرا ادعاي شان کذب محض خواهد بود.
روشن است که نبود تفسير، بيان شأن نزول ها، بيان ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و تأويل هايي که در مصحف امام علي (عليه السلام) بوده؛ به هيچ وجه دليل بر تحريف قرآن موجود نمي باشد زيرا تفسيرها و تأويل هاي موجود در مصحف امام علي (عليه السلام) قرآن نبوده و از نظر آيات و سور، مصحف امام علي (عليه السلام) با قرآن موجود هيچ فرقي نداشته و ندارد.
دوم اين که: در ذيل خود همين روايت سخن از «جمع و حفظ» قرآن به ميان آمده است و جمع و حفظ قرآن و نيز عنوان حافظ و جامع قرآن به معناي واقعي کلمه آنگاه صادق است که علاوه بر جمع کردن عبارات و الفاظ قرآن تفسير، تنزيل، تأويل و… آن همان گونه که خداوند خواسته تحقق يابد لذا اگر عبارات و الفاظ قرآن را کسي به درستي، حافظ و جامع باشد امّا محتواي قرآن را ناديده بگيرد و يا از آن بي اطلاع باشد و يا بر اساس هوا و هوس خويش تفسير کند که اصطلاحاً به چنين تبييني« تفسير به راي» گفته مي شود؛ مصداق جامع و حافظ قرآن نخواهد بود بلکه مصداق اين کلام امام باقر (عليه السلام) مي باشد که مي فرمايد: «… و کان من نبذهم الکتاب أن اقاموا حروفه وحرّفوا حدوده… آنان کتاب خدا را به دور انداخته و پشت سرگذاشتند بدين گونه که حروف و کلمات آن را حفظ و حدود و قوانين آن را تغيير دادند».[۴]
روايت دومي که در سوال به آن اشاره شده نيز از امام محمد باقر (عليه السلام) مي باشد که حضرت مي فرمايد: «ما يستطيع احد ان يدعي ان عنده جميع القرآن کله ظاهره و باطنه غير الاوصياء؛ هيچ کس را ياراي اين سخن نيست که ادعا کند تمامي قرآن از ظاهر و باطن آن نزد اوست مگر اوصياء ».[۵] اين روايت باتوجه به کلمه «ظاهره و باطنه» به خوبي دلالت دارد که مقصود از تمامي آن همانا تمامي علوم قرآن، علم به ظاهر و باطن آن است و علوم قرآني از تفسير، تنزيل، تأويل، محکم و متشابه، ناسخ، منسوخ و… جملگي نزد اوصياء به حق پيامبر است.
ثانيا واژه «عنده، نزد او» که در روايت آمده دلالت بر حضور دارد و معلوم است که قرآن پيش عالم به آن حاضر است هرچند قرآني که روي کاغذ آمده و وجود لفظي پيدا کرده نزد او وجود فيزيکي نداشته باشد. و از آن طرف جاهل به معارف قرآن هر چند وجود فيزيکي قرآن را هر چند بدون تحريف همراه خود داشته باشد حقيقتا در موردش گفته نمي شود که «قرآن پيش او حاضر است».
بنابراين از کلمات عنده، ظاهره و باطنه فهميده مي شود که منظور از جميع قرآن جميع علوم و معارف قرآن است که فقط اوصياي پيامبر جامع علوم و معارف قرآن هستند و اين معنا هيچ ربطي به تحريف قرآن ندارد تا گفته شود قرآن موجود نزد غير معصومين تحريف شده و ناقص مي باشد.
اما روايت سومي که در سوال آمده و در منابع روايي از امام صادق (عليه السلام) از امام سجاد (عليه السلام) روايت شده است همانند دو روايت قبلي هيچ ارتباطي به مسأله تحريف ندارد و از جمله رواياتي است که بر حقانيت ادعاي شيعه در مسأله امامت دلالت دارد. تنها جمله که در اين روايت به احتمال بسيار ضعيف براي برخي ها ممکن است شبهه تحريف را به وجود بياورد اين قسمت از فرمايش امام (عليه السلام) مي باشد که فرموده است:
«محمد ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ وقتي بميرد مخالفان امر خدا مي گويند با رفتن او «امر» خدا که (در شب قدر نازل مي شود) از بين مي رود».[۶] معلوم است که کلام هيچ گونه دلالتي بر وقوع تحريف در قرآن ندارد چون آنچه را مخالفان امر خدا با رفتن رسول الله از بين رفتني مي دانند قرآن و يا بخشي از قرآن نيست بلکه نازل شدن امور و مقدرات سالانه است که بر پيامبر نازل مي شد و به زعم آنان بعد از پيامبر کسي که فرشتگان از طرف خدا تفسير امور سالانه را براي او بياورد وجود نخواهد داشت.
فرمايش امام (عليه السلام) در اين حديث شريف انکار نزول مقدرات سال به هدف انکار شخص معصوم بعد از پيامبر فتنه اي است که دامنگير مخالفان مي شود زيرا آنان در دوران بين دو محذور گير مي کنند: اگر اعتراف به شب قدر بکنند به ناچار بايد اعتراف به وجود انسان معصومي بکنند که امور بر او نازل شود و در اين صورت در مقابل پيروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ جوابي نخواهند داشت. و اگر انکار کنند لازمه اين انکار غصب خلافت و سلب حق امام علي (عليه السلام) و آن مستلزم برگشت به دوران جاهليت و احياي اوضاع جاهليت مي باشد. به همين جهت است که امام (عليه السلام) مي فرمايد:« انکار اموري که در شب قدر نازل مي شد فتنه اي است که خصوص ظالمان به آن گرفتار مي شوند.»
آري انکار اين امر و برگشت به عصر جاهليت در زمان ابوبکر و عمر پايه ريزي شد و در زمان عثمان روي صحنه آمد و در دوران بني اميه رسميت يافت و لذا امام (عليه السلام) در ضمن اين کلام خود آيه شريفه -۱۳۸- از آل عمران را آورده است که خدا مي فرمايد: «محمد رسول قد خلت من قبله الرسول أفإن مات اوقتل إنقلبتم علي أعقابکم ومن ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا».
اين آيه کريمه در اصل مربوط به فرار منافقين در جنگ احد مي باشد که با فريادي که از کشته شدن پيامبر سخن مي گفت پا به فرار گذاشتند ولي در حقيقت تطبيق مي شود بر آناني که به هدف انکار امامت علي (عليه السلام) شب قدر و اموري را که در اين شب بر صاحب امر نازل مي شود، منکر شدند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱ـ العقيدة الاسلامية، آيت الله جعفر سبحاني، ص۱۷۳، بي تا، بي نا.
۲ـ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج۱۶، ص۲۶۶، ميرزا حبيب الله هاشمي خويي، مکتبة الاسلامية، ۱۳۵۸ش. 
پاورقی :
۱. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، مؤسسه فرهنگی التمهید، چاپ اول، ۱۳۷۸ش، ص۴۴۳.
۲. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، قم، انتشارات اسوه، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۰۶.
۳. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیرالقران، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۶.
۴. بلاغی نجفی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۲۷؛ نجمی، هاشم زاده هریسی، بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ص۲۹۱، بی تا، بی نا، نقل از روضه کافی.
۵. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۲۰۶.
۶. همان، ج۲، ص۲۶۲.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Solverwp- WordPress Theme and Plugin